- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
قطعههایی از تنش قـطع یقـین پیدا نشد دشت را گشتند و اکبر بیش از این پیدا نشد تیرها اجزای اکبر را به صحرا دوختند اسب زخمی شد، رکاب افتاد، زین پیدا نشد تا عقیقی که سلیمان داشت افتاد وشکست بر رکـاب سبز پیغـمـبر نگـین پیدا نشد ناگهان شیرازهاش پاشید از هم بعد از آن شـرحی از آیـات قـرآن مـبـین پیدا نشد هر دو عالم را ملائک زیر و رو کردند و هیچ سرزمینی برتر از این سرزمین پیدا نشد گـشـتـهام اما بـرای زائـر کـویش شـدن بهتر از حال و هـوای اربعـین پیدا نشد کربلا را از علیهایش فقط باید شناخت جز علی در این جهان حبل المتین پیدا نشد صفحه صفحه بارها تاریخ را خواندم ولی غیر حـیدر یک امیرالمـؤمنین پیدا نشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
یک علی آمد به میدان لشکری را مات کرد چون توسل بر علی و مادر سادات کرد بیمهابا، صف شکن، طوفان حیدر را ببین مجـتبی و فـاطمه، شبه پیـمـبر را ببـین لشکری را ضربههایش رهسپار خاک کرد لافتی الا علی در مـعـرکه کولاک کرد ضجـههـای خلـق از تیـغ عـلی در آمده هرکسی باسر به جنگش رفته بیسر آمده آن چنان شمشیر زد شد زنده یاد ذوالفقار چارهای لشگر ندارد در مصافش جز فرار با وجود یک عـلی تـنهـا نـمیمـاند ولی کوری چـشم حسود از پا نیـفـتاده عـلی کربلا میلـرزد از یا حـیـدر تکـبـیر او انتـقـام سیـلی زهـراست هر شمـشیر او لرزه میانداخت بر هر لشگری و هریلی یا عـلیهـای عـلی بن حـسـین بن عـلی رفـت خـیـمه گـفت بابا تـشـنهام آبی بده بـیـقـرارم بـر دل بیتـاب من تـابی بـده مهر زهرا بود آب اما حسین آهی کشید شبه خاتم تـشنه بود اما فقط خاتم مکـید بهتر از این جام در دنیا و عقبی جام نیست کام از مولا گرفته ست این جوان ناکام نیست رفت میدان و دوباره محشری را زد رقم یکصد و هشتاد تن را کشت تیغش دست کم وای از آن ساعتی که چشمهایش تار شد بیرمق شد از عطش کار علی دشوار شد لشگر آمد، بیهوا یک ضربه بر فرقش نشست هیبت طوبایی آن صورت زیبا شکست مرکبش او را به سمت قتلگاهش برد آه یاد کوچه پیکر او ضربههایی خورد آه اسم کـوچه آمد و کـوچه برایش باز شد گـفت یا زهرا دهان زخـمهایش باز شد بعد سنگ و تیر و نیزه نوبت شمشیر شد غارتش آغاز شد صدها علی تکثیر شد غیر بوسه آرزوی دیگری زینب نداشت جای سالم در تنش اندازۀ یک لب نداشت داغ او داغ عـظـیـم عــمـۀ سـادات شـد پیکرش در دست نیزه دارها خیرات شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
وقت اذان ظـهـر چـو اذن اذان گـرفت گویی مسیح کرب و بلا تازه جان گرفت اعـجـاز بین چه کرد اذان گوی کـربلا کاری که جان هر دو جهان، جان از آن گرفت لـبتـشـنه لب گـشـود و ز الله اکـبـرش تنها نه جان حسین که جانی جهان گرفت گـفــتـا شـهــادتـیـن بـه یــکــتــایـی الـه بر لب گـواه، خـاتم پـیغـمـبران گـرفت آغـوش دشت گـشت پُر از هیبت عـلی وقـتی شـهـادتـین عـلی در اذان گـرفت قامت قـیامـتی که به قـد قـامت الصلوة از قـامتـش بلـند ستـون، آسـمان گرفت سرو قدش چو محشر و محشر ز قامتش حشر دگر ز قـامت رعـنا جوان گرفت شـبـه رسـول بود و به معـراج کـربـلا بر عرش گام زد ز بُراقش عنان گرفت بعد از نماز ظهر که اذن جهاد خواست گویی ز شاه تشنه لبان تازه، جان گرفت چکمه به پا نموده حمایل به دوش و بعد بر سر نهاده خُود و به دستی کمان گرفت با دست دیگـرش ز کـمر تیغ حـیـدری بر لب سـرود ناد عـلی تـوأمـان گرفت آن سبـز پوش هـاشـمـیان آفـتـاب مهـر همچون شهاب رخصتی از کهکشان گرفت فرمود میروی و رود جـان ز تن مرا خوش میروی برو که دلم، آنچنان گرفت گامی بـزن بـرابـر من شـبـه مصطـفی با رفـتن تو قـلب زمین و زمـان گرفت شد عـازم نـبـرد و ز هَلْ مِنْ مـبارزش خصمش رمید و جان ددان بیامان گرفت برگـشت تـشـنه لب به بر شاه عـالـمین او را حسین کام و زبان در دهان گرفت یعنی که تشـنهتر ز پسر هست این پدر دل ها به حال خسرو لب تشنگان گرفت همچون علی به خیبر کرب و بلا، علی آمد دوبـاره سـر ز تن مـلـحـدان گرفت ناگه حـسین دید که هنگامهای به پاست خورشید دشت کرب و بلا ناگهان گرفت آه از دمی که همچو علی فرق او شکافت جـا در مـیان حـلـقـۀ اهـریـمنان گرفت هر کس که داشت تیغ و سنان زد به پیکرش هر کس نداشت عاریه از این و آن گرفت آه از دمی که پیکر او گشت چاک چاک گل بوسهها ز خنجر و تیغ و سنان گرفت آه از دمی که زین غم جان سوز فاطمه زانوی رنج و غم به بغل در جنان گرفت آه از دمی که چـشـم تـر بـاغـبـان بدیـد که اندر بهار عمر گلش را خزان گرفت آه از دمی که خسرو لب تشنگان رسید بر دامنش حسین سر خون چکان گرفت گـفتا که در عـزای تو افـتـادهام ز پـای افـتادهام ز پا دل کـون و مکـان گـرفت گـفـتا پـدر فـدای لب خشک و تـشنهات روح و روان ز پیکر شاه زمان گرفت گـفتا ببـین پـدر که چه سیراب گـشتهام سیراب شد ز کوثر و، خلد آشیان گرفت زینب اگر نـبـود، سـر نـعـش اکـبـرش میداد جان حسین چو از او توان گرفت روی عــبـا نـهـاده تـن چـاک چـاک او از بحر بُردنش مدد از هر جوان گرفت خاموش ای جواد کز این شعر جان گداز خون شد دو چشم و قلب امام زمان گرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
دیـر افـتاد ولی رشته به رشته شده بود بدنش از تب خـورشید بـرشته شده بود تا عـبا زیـر سـرش رفت هـواییتر شد بال بـالی زد و دیـدنـد فـرشـته شده بود داغ او ساخت از ارباب قـتیل العـبرات این پیمبر تنش از روضه سرشته شده بود رشته عمر حسین است که گفت آینه بین مثل صد دانه تسبیح شد و ریخت زمین از قـلم کاش میافـتاد رجـزهـاش کـمی تا که بیرون ندهد لخته پس از باز دمی داشت خندیدنشان کار خودش را میکرد طبق معمول رسید عمه؛ عجب پا قدمی با پـدر یک یک اعـضاش نـمیآمد راه کاش میشد که بسازند همین جا حرمی خوانده از قـصه انگـور پـدر رازِ پـسر کاش میکرد کسی دور پدر را، ز پسر کـار مشکـل شد و دیـدنـد به زانـو افتاد گـرۀ مـعـجـر زیـنـب بـه تـکـاپـو افـتـاد چادرش را که تکان داد عیان شد محشر قـسـم عــمـۀ سـادات بـه گـیــسـو افـتـاد میخ و دیوار و در خانه به چشمش آمد گـذر چـشـم عـقـیـلـه که به پـهـلـو افـتاد پهلویش حُبّ علی داشت که درکوچه شکست جگرش وقت اذان بر افـق نیزه نشست
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
صحنهٔ روضه در این جمله مجسم باشد پشت هر قـدّ رشـیدی دو قـد خـم بـاشد من و لیلا به روی چشم بزرگت کردیم عـمـر مـا با قـد و بـالات منـظـم بـاشد مـادریتر ز همه؛ راه بـرو؛ کیف کنم دیـدن قــامـت تـو لـذت عـمــرم بـاشـد در پیات آمدم از خیمه محاسن بر دست بسکه شأن تو در این رتبه معظم باشد با زمین خوردن تو زندگیم ریخت بهم حـق بده تا به قـیـامت کـمـرم خـم باشد از کجا تا به کجا پیکر تو ریخته است هرچه میچـیـنم عزیزم بدنت کـم باشد تا که زانوم زمین خورد همه خـندیـدند با غـمت شـادی این قـوم فـراهـم بـاشد چه کـنـم پیـکـر تو از بـغـلـم میریـزد صد و ده تا پـسر امروز به دستم باشد تو چه گفتی که چو مادر دهنت را بستند دنـدۀ خـورد شـده شـاهـد حـرفـم بـاشـد کوچهای باز شد و از دوطرف میخوردی جای صد ضربه به روی بدنت هم باشد پای نامـوس؛ وسـط آمده برخـیز عـلی عمهات بیمن و تو بیکس و محرم باشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
چشمها چون چشمهای جوشید و دریا گریه کرد آسمان لرزید و دل نالید و صحرا گریه کرد ماه بر سر میزد و ابری پُر از فریاد شد در زمین غوغا شد اما عرش اعلی گریه کرد شبه پیغمبر میان خاک و خون غلطیده شد حضرت روح الامین نالید و طوبی گریه کرد خـیره شد وقـتی به سوی خـیمه آل عـبا بغض کرد آن لحظه و در بین اعدا گریه کرد کائنات از هم جدا شد لحظه جان دادنش نوح بر سر میزد اما خضرو موسی گریه کرد بند بند پیـکـرش از هم جـدا افـتـاده بود نوحه خوان شد زینب کبری و بابا گریه کرد تکه تکه بر زمین میریخت سَرو هاشمی در میان خـیمهها چشمان سقا گریه کرد لخـتۀ خـون گـلـو راه نفـس را بسته بود زلف او در دست دشمن بود و تنها گریه کرد آنقَدَر پا بر زمین کـوبید زیر دست و پا ارباً اربا شد قد رعنا و اعضا گریه کرد فرق او شقّ القـمر شد در بـلای کـربلا خندههای دشمن از یک سو و مولا گریه کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
کـربلا دشتِ بلا خـوانـده و نامـیده شده دلم از داغِ علی خون شده! رنجیده شده قـامتِ تـازه جـوانم شده با خـاک؛ یکی جـای جـایِ بـدنـش رفـته و سائـیـده شد نـیـزههـا آب نـداده پــسـرم را کـشـتـنـد با لب تشنه به خون خفته و غلتیده شده روی پیـشانیاش افتاده چه ردّ شمـشیر لبش از فرطِ عطش خشک و چروکیده شده گلِ لیلا شده پرپر، چه به هم ریخته است نه که با دست! که با تیر و کمان چیده شده میگذارم نگران! صورتِ خود را با اشک به روی صورتِ زیبایِ خـراشـیده شده شیـشۀ عمر علی اکبرِ من خورد زمین کمرم خم شده و... وای چه پاشیده شده میبـرم بـیـنِ عـبا دار و نـدارِ خـود را با همان دست که یخ کرده و لرزیده شده!
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
یـادگـار از نـفَـسِ پـاک پـیـمـبـر دارم ذوالفـقـار دو دمِ حـضرت حـیدر دارم با تو از نکـهت سیـبی، ازلی لـبـریزم در دلــم، رایـحـۀ یــاسـی مــادر دارم شاهِ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان سر خوشم شادم از این که علی اکبر دارم من علی اکبریام، حیدریام، مادریام شادکـامـم که سه تا شعـبۀ کـوثر دارم گرچه دستان من از شیر جمل کوتاه است شـاهزاده پـسـری، جـای بـرادر، دارم در قد و قامت رعنای تو هفتده رکعت احمد و فاطمه و حـضرت حیدر دارم حـاجی کعـبۀ چـشـمان سـیـاهت شدهام این چه حالیست که در لحظۀ آخر دارم عاشقم دل به دلم نیست عزیزم تو بگو با چه حالی دم رفتن دل خود بردارم؟ روضۀ رزم تو شد مقتل جان کندن من چقدر دور و برم روضۀ مضطر دارم رشـتـههای تن صد پـارۀ تـسبـیحت را میدهـم قـول خـودم بین عـبـا بـردارم اینکه پشت پدر و پهلوی تو میشکـند یـادگـاریسـت، که از حـادثۀ در دارم یـا بـنّـیَ لـعـن الله بـقــومـاً ذبـحـوک یـا بــنّـیَ لـعـن الله بـقــوماً قــتـلـوک
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
ای روشـنــای دیـدۀ بـابـا عـلـی عـلـی افـتـادهای به دامن صـحـراعـلی عـلی این دشت لالهگون شده ازبذل پیکرت مبـهـوت مـاندهام به تمـاشا عـلی علی فـرقت شکـافـتـنـد که هـمـنام حـیـدری پهلـو شکـسـتهای گل زهـرا علی علی تا جان دهم کنار تو همدست گـشتهاند داغِ جـوان و خـنـدۀ اعـدا عـلـی عـلی بیتو عـصای پیـریِ درهم شکـسـتهام دیگر چگـونه پا شوم از جا علی علی برخـیز نـور چشمم و دست مرا بگیر تا خـیـمهها بـبر پـدرت را عـلی عـلی
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
کار من نیست تنت را ز زمین بردارم مثل این است که از خاک نگین بردارم عضوهای تو در این بادیه تکثیر شدند همۀ گرگ صفتها ز تنت سـیر شدند تا کنار تو مرا محـتضر و گـریان دید پدری در صف دشمن پسرش را بوسید من کنار تو شکـستم همه این را دیدند نیزهها یک به یک اعضای تو را دزدیدند شده یک تیـر ولی چند نشان کشتن تو مجلس خـتـم حـسین است کـنار تن تو خیز از جا و ببین سختترین مرحلهها از حـرم آمـده عـمّـه وسط حـرمـلـهها نیـزهها از کـمـر تا شدهاش دور شوید هر چه از جسم علی برده به من پس بدهید ترسم این است که در دشت تنش گم بشود نـکـنـد زیــنـتـیِ نــیــزۀ مــردم بـشـود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
خوب شد اشکِ نـمنـمی داریم بین این سـیـنهها غـمـی داریم سـایــۀ زیـرِ پـرچــمـی داریـم شـبِ هـشـتِ مُـحـرَّمی داریـم کاش کرب و بلا به ما بِدهـند اِذنِ پـائـیـنِ پـا بـه مـا بِـدهـنـد تا زمـان هست گریه باید کرد چشم را بست، گریه باید کرد نَـده از دست، گـریه باید کرد شامِ تیـرهَست، گـریه باید کرد بَر حسین و به حال و روزِ تنش بر هـمـان زخـمِ کـاریِ بدنش کـاش در روضـههـای اربـابم کـاش در کــربــلای اربــابــم پــای پــائــیـنِ پــای اربــابــم مـن بـمـیــرم بــرای اربــابــم مـیکـشـد مـاتـمـت مـرا آخـر شب جمعه است و فاطمه مضطر دلِ مـا و صفـای شـش گـوشه سـر و جـانم فـدای شش گوشه کُشته ما را هـوای شش گوشه این دو تا گوشههای شش گوشه دیگر از این چه میشود بهتر مـا گـدای تـوأیـم عـلـی اکـبـر گـامهـا، گـامهـای پـیـغــمـبــر در صـدایش، صـدای پیغـمبر حـیـدری در هـوای پـیـغـمـبر پـشـت سـر ردپـای پـیـغـمـبـر ایـن قــدمهــا، قــدم زدن دارد جـامـۀ حــیـدری بـه تـن دارد اهل خیمه همه به دور و برش حرمی بیقـرار و دربه درش عمهاش شانه میزند به سرش مـیـوۀ قـلب و حـاصلِ پـدرش قُـوّتِ حــیـدری بـه دسـتـانـش میدرَد ذوالـفـقـارِ چـشـمـانش رفت و یک محشری به راه افتاد یک تنه لـشگـری به راه افتاد ثـانـی حـیــدری بـه راه افـتـاد شِـبهِ پیـغـمـبری به راه افـتـاد هر که آمد جلو سرش را باخت لشگری را به دردسر انداخت زده یـکــبــاره تـا دلِ لـشـگـر شد فراری عـدو به دور و بر کرده محـشر به پا عـلی اکـبر خواست برگردد و ولی دیگر خون به چشمان اسب بارید و مـرکـبـش راه را نمیدید و... چـشـمهای عـقـاب شد بـسـتـه داشت میرفـت نرم و آهـسته میخورد ضربه ضربه پیوسته وای از دست نـیـزه، از دسته پـیـکـرش ذرّه ذرّه مـیریــزد از تــنـش ذرّه ذرّه مـیریــزد مـثـل تـسـبـیح پـارهای هر جا هر طرف رفته زیر دست و پا پـهـن بـایـد شـود عــبـایـی تـا پدرش، یک به یک علیها را بعد تو میشـود حـسـین تنـهـا بـعـد تـو خـاک بـر سـر دنـیـا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
شرافت مات تشریفات والای علیاکبر تعالی شمّهای از شأن اعلای علیاکبر معـاد پیچـش زلفش نماد محـشر کبری قیامت جلوهای از قد و بالای علیاکبر تجلّیهای پیغـمبر در این آئینه بیوقـفه حرم را میکند محـو تماشای علیاکبر هم آوردی ندارد شیر حق در جنگ رو در رو هزار اللهاکبر، کیست هـمتای علیاکبر به یک جولان چشمش قلب اردوگاه دشمن ریخت عجب شوری به پا کرده ست غوغای علیاکبر نه تنها بهر استقبال از او پیغمبر آماده ست خـدا آغـوش واکرده مـهـیّـای علیاکبر اگرچه حاصل عمرحسین از دست رفت اما به رسم صبر تاب آورد تا پای علیاکبر غم فرزند سنگین است، تا میشد تحمل کرد ولی آخر به خاک افتاد بابای علیاکبر به خاک افتاد طوریکه همه گفتند دق کرده به خاک افتاد بین ارباً اربای علیاکبر حسین افـتاد از پا موقـعی که دید افتاده شکـافی بین ابـروهای زیبای علیاکبر مسیحا آفرین آهی کشید و از نفس افتاد خدایا کاش امکان داشت احیای علیاکبر عـلی را تکه تکه از تمام دشت آوردند ولی کامل نشد انگار اعضای علیاکبر تنش را در عبا چیدند پیش چشم بابایش عموعـباس با دیگر عموهای علیاکبر وحالا بین دارالحرب دور عمۀ سادات بنیهـاشم همه جمعند، منهای علیاکبر
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
سـلام! صـبـح تـجـلی خـانـدان حـسین! سـلام! روشنی چـشـم مـهـربان حسین! بدون نور تو خورشید محتضر شده است پس از تو تیره شود رنگ آسمان حسین برای اینـکـه تـجـلی کـنی به نام شهـیـد چه پیر کرده پدر را غمت، جوان حسین تو از حـسـینی و سوی حـسین بـازآیی که بازگـشت تو بـاشد به آسـتان حسین بنوش جرعه به جرعه جراحت از لب تیغ بیا و جام عطش نوش، از دهان حسین تـو را بـریـده بـریـده صـدا زده پـدرت چه خوب شرح نموده تو را زبان حسین کنار حائـر تو آسـمان نـشـسته به خاک کنار تو به زمین خورده زانوان حسین در این عـبا جگـر پاره پاره زهـراست که روی هم همگی میشوند جان حسین اجـازهای بـده تا بر حـسین سجـده بریم که از گلوی تو جاری شده اذان حسین
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
یا به جایی خـبر مرگ پـسر را نبـرید یا که بردید به تـشـیـیع، پـدر را نبـرید پـدری داغ جـوان دیـد مـلامت نکـنـید روی زانـو اگـر افـتاد شکـایت نکـنـید چون رمق نیست تکانی بدهد پایش را پس بـگـیرید هـمه زیر بـغـلهـایش را نـکـنـد نـالـه که زد طبـل برایش بزنید جلوی چـشم همه زشت صدایش بزنید آی مـردم جـگـر سیـنهزنـان غـم دارد غـم سنـگـیـن شب هـشت مـحـرم دارد غم آن لحظه که ارباب به شهزاده رسید ولدی گفت نشست و ز جگر ناله کشید ای جوانـمرد، بمیرم که جوانمرگ شدی پیـش پای پـدر خـویش چرا پا نشدی؟ خندهها بیشتر و جسم تو کمتر شده است نیـستی و همه دشت، پیـمبر شده است زرهت حرز علی داشت، دریدند چرا گرگها چنگ به روی تو کشیدند چرا داغ سنگین تو را شانۀ من تاب نداشت تشنه بودی، پـدر تـشـنۀ تو آب نداشت قـوّت چـشم تـرِ من، کـمـرم را نشکـن قلب محزون من و اهل حرم را نشکن نـیـزه نگـذاشت که آه تو پـایـان برسـد جان به لبهای تو ای محتضر آسان برسد ماندهام با تو و اینگـونه گـرفـتار شدن رشته رشته شدهای مثـل عـبای تن من آیهها چیده شد افـسوس که کـوثر نشده نه هنوز این تن پـاره عـلی اکـبر نشده زخمهای تنت از موی سرت بیشتر است بردن پیـکـر تو کارهـزاران نفر است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
او کـعـبۀ سرودۀ هر انـجـمن شده است او دلـبـر هـزار اویـس قـرن شـده است او کُـلُّـنــا مـحــمـد آقــای کــربــلاســت گاهی علی و فاطمه گاهی حسن شده است هـنـگـام جـنـگ آوریاش با مـغـیـرههـا تازه دوباره داغ گـل یـاسـمن شده است یک کوچه باز شد فدکی قطعهقطعه شد تـنهـا گـنـاه، نام عـلـی داشتن شده است بالاسرش رسید و پدر، دید غـرق زخـم دُرّ نجف چگونه عـقـیـق یمن شده است قطعه به قـطعۀ جگرش راکه جمع کرد مشغول گریه بر جگر خویشتن شده است روی عـبا حدیث کسا نـقـش بسـته است هنگام روضه خواندن بر پنج تن شده است من دلخـوشم از اینکه غزل های تـشنهام در هیأت لبان عـلی سیـنهزن شده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
یوسف من چاه را با نیزهها حس کردهای پنجه ناپاک صدها گرگ را حس کردهای چـشمهایم را تماشای تو غـافـلگـیر کرد عضوهای اربأ اربایت پـدر را پیر کرد چشمهایت در میان موجی از خون غرق بود بین زخم پهلویت با زخـمهایت فرق بود دیدمت جـسم تو را بر نـیـزهها آویخـتـند ذرّه ذرّه پیکرت را بر زمین میریختند تا تنت را لمس کردم غـصهها اغاز شد هر کجا دستم رسید آنجا شکافی باز شد پیکـرت با تـیـغ های داغ جـراحـی شده هر کدام از عضوهایت یک طرف راهی شده قـاتـل تو نـیـزههـا و قـاتـل من خـنـدههـا لااقـل برخـیـز با عـمـه بگـو اینـجـا مـیا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
واژههـا در هـیـجـانـنـد عـلی گـفـتن را صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را از هیاهوی جهان نوکریات ما را بس چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیدهست؟ در تو دیده ست هرآنچه به پیمبر دیدهست از دو سر سلـسله توفـیق سیادت داری حـسنی هـستی و معـیار کـرامت داری آتـش بـام تـو فـانـوس بـیـابـانهـا بــود خانهات در قـرقِ خـندۀ مـهـمـانها بود آمـده مـرد مـسـیـحی به تـمـاشای نـبـی خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی همجـوار پـدرت مـقـصد مـیـقـات شدی چون ابالفضل تو هم قبلۀ حاجات شدی سر تعـظیم تو در پیـش پدر دیدنیاست طرز جنگ آوریات وقت خطر دیدنیاست گرد باد است چـنین پا به رکـابت باشد دشت در سیـطـرۀ چـنگ عـقـابت باشد گره خورده ست نگاهت به نگاه پدرت سـایـهات مـثـل ابالـفـضـل پـنـاه پـدرت ای که ممسوس خدایی کمی آهسته برو پیریام را تو عصایی کمی آهسته برو از نسیم تن تو دشت گـلستان شده است جای جای بدنت فرش بیابان شده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
پـسـرم پـیـرهـنـت را چه بهم ریخـتهاند بـاغ من یـاسـمنت را چه بهم ریخـتهاند تو خلاصه شده بودی به حسین و به حسن هم حسین و حسنت را چه بهم ریختهاند شـبه پیـغـمـبرم من، شـد تنت اربـاً اربـاً شکل اعضای تنت را چه بهم ریختهاند حیدری صولت من، ای تو اذان گوی حرم نیزه داران دهنت را چه بهـم ریخـتهاند نـالـۀ یـا ابـتـای تـو کـشـیـده شـده اسـت صوتِ نـاله زدنت را چه بهم ریخـتهاند عـمـهات آمـده برخـیز عـلی، جـانِ پـدر تا نگـوید که مَـنَت را چه بهم ریخـتهاند با عـبـا میبـرَمت سـمت خـیام ای اکبر اُف به دنیا کـفـنت را چه بهم ریخـتهاند
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
قـبل رفتن سـری به حـرم بزن سـری به خـیـمه عـمه هم بزن چه جوری راهی مقـتـلت کنم؟ به خــدا بـایـد مـحــولـت کـنــم اگـه قـد و قـامـتت رشـیـد شـده هـمـه مــحـاســنـم سـفـیــد شـده خـدایـا پـیــمـبــرم داره مــیـره اشک چشم خواهرم داره میـره یکی شمشیر روی بازوت میزنه یه نفر پنجه به گـیـسوت میزنه بـمـیـرم مـحـاصره شـدی عـلی دیگه مـحـتـاج زره شدی عـلی چـقـدر از بـدنـت خــون اومـده پـسـرم پاشـو بـابـاجـون اومـده
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی پارههای بدنت را جگـرم سوخت عـلی ناگهـان زانـویم افـتاد زمین چون دیـدم طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی چه کـنـم عمّه نـبـیـند بـدن حـمزهایات مُثله دیدم بدنت را جگـرم سوخت علی باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است نیزه بینم کـفنت را جگرم سوخت علی یوسفم، کاش که میشد به میان حرمت ببرم پیـرهنت را جگـرم سـوخت عـلی آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی داغ پـرپـر شدنت جـای خود، امّا بـیـنم داغ بیسر شدنت را جگرم سوخت علی این همه ضربه میان بدنت گم شده است با که گویم محنت را جگرم سوخت علی از همان دور شنـیدم رجزت را پـسرم این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی نـعـره حـیــدری و نـالـه یـا زهــرایـت میشنیدم سخنت را جگرم سوخت علی نشد آخـر لب عـطـشـان تو را آب دهم چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی گر نـیـایـنـد جـوانـان حـرم یــاری مـن که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
هـیچ بـابـایی نـبـیـند آنچـه را من دیـدهام من جـوانم را غـریق مـوج آهـن دیـدهام مثل باران میچکید از دست هایم پیکرش هستیام را روی دستم اربـاً اربـا دیـدهام یک تنه میرفت بر جنگ علی نشناسها وقت برگشتن تنش را چند صد تن دیدهام لشکری دستش به خون لالهام رنگین شده قاتـلش را یک نفر نه جمع دشمن دیدهام بیدفاع از کوچههای سنگ و آهن میگذشت مادرم را در وجودش خوب روشن دیدهام هر چه با غم ناز رویش را کشیدم برنگشت خون مانده در گلویش را کشیدم برنگشت
: امتیاز
|